کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : غزل    

آرام دل؛ سـتـارۀ هــفـت آســمــان مـن            آتش مزن به هر قـدم خود به جان من

آهـسـتـه تر بـرو که تمـاشا کـنـم تو را            دامن مکش ز دست من ای مهربان من


این ناله های بی کسی ات می کـشد مرا            ذکـر انا الـغـریـب تـو بـرده تـوان من

از بس عطش ز حنجر تو شعله میکشد            داغـی بـوسـه مانـده به روی لـبان من

اینبار خم شدن ز تو؛ بوسه ز خواهرت            گـودال بـوسـه با من و قـد کـمـان من

مثل مـحـاسـن تو شده گـیـسویم سپـیـد            آیـد بـلای روی تـو بـر گـیـسـوان مـن

خـنجـر چرا به پیـرهـن کهنه میکـشی            واضح بگو چه میشود ای همزبان من

حیف لب تو نیست که بر خیزران خورَد            کـمـتـر بـده گـلـوی سپـیـدت نشان من

اینان لـگـد پـرانیـشان مثل کوچه است            بگـذار تا سـپـر بـشـود اسـتـخـوان من

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه های علما و مراجع و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حیف لب تو نیست که نیزه خورش کنی            کـمـتـر بـده گـلـوی سپـیـدت نشان من

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

قدم قدم ز حرم دور گشتنت سخت است           به غربت از حرمت دل بریدنت سخت است

تو می روی و دل خـواهـرت به دنبالت           برادرم چقدر جبهه رفـتنت سخت است


تـمـام زنـدگـی ام ای هـمـه کـسِ زیـنـب           به جان فاطمه بی یار ماندنت سخت است

وداع آخـر و دل بی قـرار جـان بـر لـب           شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است

بـپـوش زیـر زره دسـتـبـاف زهــرا را           خبر ز غـارت پیراهنِ تنت سخت است

به بند چـادر و معـجـر نـمی رسد دستی           ولی اگر برسد دست دشمنت سخت است

چگـونـه صبـر کـنم آخرین نـگـاه تو را           وداع دختر و این بوسه چیدنت سخت است

به زیر کعـب نی و ضربه مانـدَنَم آسان           به زیر نیزه و شمشیر دیدنت سخت است

تـمـام عـمـر ترا دیـده ام بـه نـدبـه ولـی           به زیر دشنه مناجات خواندنت سخت است

چقدر حال تو چون روز آخر مولاست           چقدر شیوۀ «لا حول» گفتنت سخت است

اگر چه چـشـم تو ما را رها نمی سـازد           ز روی نیزه بما سر کشیدنت سخت است

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسه حضرت زینب به زیر گلوی امام و .... در هیچ کتاب معتبری نیامده است لذا بیت زیر تغییر داده شد؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کنید

برای بـوسـه به زیـر گـلـو بـده مـهـلـت           شنیده ام که به گودال کُشتنت سخت است

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سید محسن حسینی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

اگر هستی خدای عشق، من پیغمبرت هستم           تو هستی شمع و من پروانۀ گرد سرت هستم

تمام دلخوشی، با رفتن خود می کُشی من را           نگاهم کن که محـتاج نگـاه آخـرت هستم


اگر که مـادر من یک تنه شد لشکـر بابا           امامِ مانده تنها، یک تنه من لشکرت هستم

نداری گر علمداری، کند زینب علمداری           اگر مادر نداری من به جای مادرت هستم

تو از سر تا به پا، پا تا به سر هستی تماشائی           ولی من بیشتر مبهوت زیر حنجرت هستم

مرو دامن کشان از پیش من دستم به دامانت           منی که آمدم راه تو بستم خواهرت هستم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

لب تشنه می‌روی ز برم؛ صبر می‌کنم            بگذار خون شود جگـرم؛ صبر می‌کنم

کـوه فـراق را به سـر دوش مـی‌کـشـم            هر چـنـد بشکـنـد کـمـرم صبر می‌کنم


رگ‌های پـاره‌ پاره، تن قـطعه‌ قطعه را            در قـتـلـگـاه می‌نـگـرم؛ صبر مـی‌کـنم

تـسـلـیـم محـضم و به بلا دل سپـرده‌ام            غم، هرچه آورد به سرم صبر می‌کنم

در شهر شام  چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

ای هـمسـفـر به جان تو حتی اگر کنند            با قـاتـل تو هـمـسـفـرم، صبـر می‌کنم

با یاد کام خشک تو تا صبح روز حشر            گر خون رود ز چشم ترم صبر می‌کنم

بـایـد که از تو پـیـرهـن پـاره‌ پـاره‌ای            از بـهـر مـادرم بـبـرم؛ صـبـر می‌کـنم

میثم! بگو که لحظه بهلحظه غم حسین            بر جان و دل زند شررم؛ صبر می‌کنم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مغایرت روایی تغییر داده شد زیرا موضوع سنگ جشن و شادی خندیدن و ... در شام بود نه در کوفه و براساس کتب معتبر تاریخی همچون: الفتوح ج ۵ ص ۱۲۱؛ أمالی مفید ج ۳۸ ص ۳۶۷؛ اللهوف ص ۱۳۰؛ مناقب آل ابیطالب ج ۴ ص ۱۱۶؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۴۶؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۰۹؛ جلاءالعیون ص ۵۹۳؛ بحارالأنوار ج۴۵ صص ۱۰۹و ۱۶۴؛ منتهی‌الآمال ص ۴۸۵؛ قمقام ص ۵۱۶؛ نفس‌المهموم ص ۳۵۳؛ مقتل امام حسین ص ۲۲۳؛ مقتل مقرّم ص ۲۹۹؛ مقتل جامع ج ۲ ص ۴۳  و.... در شهر کوفه مردم پشیمان شده و گریه زاری می‌کردند، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

در شام و کوفه چنگ‌زنان، هرکجا زنان            توهـیـن کـنـند بر پـدرم، صبـر می‌کنم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

تو می روی و دل من دوباره می‌ریزد            و خواهر تو به راهت شراره می‌ریزد

خـدا کـنـد که بـمـیـرم نـبـیـنـمـت تـنها            غـریبی تو به جـانـم شـراره می‌ریـزد


مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

تو سیب سـرخ بهشت خـدایـی و دارد            ز پیکـرِ پُـرِ زخـمت عصاره می‌ریزد

مسـیـر آمدنـت تا خـیـام خـونـین است            ز بس که از زرهت خون، هماره می‌ریزد

به جـرم دخت عـلـی بودنم؛ ز بعـد تو            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور            به خـاک، پیکر تو پاره پـاره می‌ریزد

پس از تو در پی طوفان دست هایی سرد            ز گوش دختـرکان گـوشواره می‌ریزد

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسیدن زیر حنجر توسط حضرت زینب در منابع معتبر نیامده است

مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب            به روی آتش این غصه چاره می‌ریزد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه            عدو به روی سرم بی شماره می‌ریزد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کسی که زینتی از خیمه عایدش نشود            به پشت خیمه سر شیرخواره می‌ریزد

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : مجتبی حاذق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بـاور نخـواهـد کرد چـشـمـان ترت را            بـاور نخـواهـد کرد دشمن، بـاورت را

قـقـنـوس بی پروای من آتـش نگـیـری            طـاقـت نـدارم دیــدن خــاکـسـتـرت را


یک ذرّه از این بیشتر مهـمان ما باش            طـولانی اش کـن ایـن وداع آخـرت را

یک دم نگاهم کن، نگـاهم کن، نگـاهی            تا که بـبـیـنـی توی چـشمم مـادرت را

یا ایها العـاشـق، دلم مـعـشـوق چـشمت            با خود ببر میـدان برادر، خواهرت را

در مقـتلت چیزی نمی بینم به جز خون            مـی بـیـنـم امـا پـاره هـای پـیـکـرت را

در دست طوفان بود دیدم وای طوفان            می برد هم انگشت و هم انگشترت را

از من تـوقـع داشـتـی سـاکـت بمـانم؟!            وقتی به روی نـیـزه می بینم سرت را

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : سیدمحمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

حالا كه غیر از چشم های تر نداری            تنهای تـنـهـا مانـدی و یـاور نداری

بـگـذار تا زیـنـب لبـاس رزم پـوشد            تا كه نگوید دشمنـت لـشگـر نداری


من آب مـی آرم بـرای اهـل خـیـمـه            دیگـر نـگـو آقـا كه آب آور نـداری

بگذار لخته خون ز لب هایت بگیرم            آخر مگر ای نازنین خواهر نداری

تعبیر كن خواب مرا ای یوسف من            حالا كه غیر از چشم های تر نداری

می آیم امشب بهر دیدارت به گودال            هر چند دیر است و دیگر سر نداری

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

مُردم از دل واپسی بس که پریشان خاطرم           سایه ات تا بر سرم باشد خـدا را شاکرم

دیگر از امروز یک لحظه مشو از من جدا           تو شبیه کعـبـه باش و من شبـیـه زائـرم


در نمـاز شب دعـا کـردم نـبـیـنم داغ تو           تو سلامت باشی اما من بمیرم حاضرم

پـرچـمت را تا ابد اینگونه بر پا می کنم           دختر زهرایم و در حـفـظ مکتب ماهرم

دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو           بـوی خـاک چـادر مـادر گـرفته چـادرم

ناز کم کـن ای نـگـار نـازنـیـنم یاحسین            ترس من این است داغت را ببینم یا حسین

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تو به فکر حنجرت باش و غم من را مخور           دختر زهرایم و در حـفـظ معجـر ماهرم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : حسین رستمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر چه ایل و تبار مرا به همراهت...!            برو حسیـن که دست خـدا به همراهت

دعـای حـرز لـبـم را به گردنت بـسـتم            برو حسین که این بوسه ها به همراهت


تویی که جان مرا می بری به همراهت!            نمی بـری بـدنـم را چرا به همراهت؟!

فـدای موی بلندت شوم که دست نـسیم            چگونه میزند این نظم را به هم راحت!

بـرو که با خـبـری من چگـونه می آیم            برای یـافـتـنـت تا کـجـا به هـمـراهـت

فـقـط کـنـار تنت نـیـمی از مرا بگـذار            که نیم دیگر من تا خرابه همراهت...

دلی دو تا و قد و قامتی دو تا تر از آن            برو که من شده ام چـند تا به همراهت

نگفته بودی اگر سمت خیمه ها برگرد!            می آمدم به خـدا بی هـوا به هـمراهـت

تو دور می شـوی اما هـنوز این جایی            برای آن که نـبـردی مرا به هـمراهت

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : قاسم نعمتی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـگـونه صبـر کـنـم رفـتـن تو را بینم            نـوای واعـطـشـا گـفـتـن تـو را بـیـنـم

دراین طرف تو صدا میزنی «انا المظلوم»            جـواب...هـلـهـلـهٔ دشـمـن تـو را بـیـنم


بـپـوش زیـر زره دست دوز مـادر را            مبـاد لحـظـه ای عـریان تن تو را بینم

اگر چه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

کویر و این همه لاله حسین خیز و ببین            مـیـان دشت فـقـط گـلـشـن تو را بیـنـم

به زیر سـمّ سـتـوران شود تنت پامال            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

همیشه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

خـدا کـنـد که نیفـتی به زیر پای کسی            به چشم خویش لگد خوردن تو را بینم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

چگونه معجر خود را به سر نگه دارم            چگونه لحـظـۀ جـان دادن تو را بیـنـم

شود به سـمّ سـتـوران تن تو حـلاجـی            میان گرد و غـبـار، خرمن تو را بینم

چگونه حفظ کنم چـادرم که در مقـتـل            به دست چند نـفـر جـوشـن تو را بیـنم

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

تک و تنها شد و شکل محنش ریخت بهم            رفتنش ریخت به هم آمـدنش ریخت بهم

دیــد گــلبــرگ گــلم تــازه کمی باز شده            حرمله زود روی دست منش ریخت بهم


بدن مُثله که مخصوص علی اکبر نیست            این حسین است که نظم بدنش ریخت بهم

نیزه و تیر و سنان، سنگ و عصا و شمشیر            جوشنش ریخت به هم وضع تنش ریخت بهم

کهنه پیراهن او حـکـم کفن داشت براش            حیف غارت شد و وضع کفنش ریخت بهم

خــون انگشت به انگشتــر او جـاری شد            نیمه شب رنگ عـقیق یمنش ریخت بهم

صوت قرآن تو را خواهر تو دیر شناخت            علتش چیست صدای سخنش ریخت بهم

داخــل طشت طلا بـود که دنــدان هـایش            خیزران خورد و درون دهنش ریخت بهم

دل، مـدینه بـدنـش کـرببلا، ســر در شـام            یــوسف فــاطمه گویا وطنش ریخت بهم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیات زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت‌های معتبر حذف شد، ضمناً موضوع زیر سم اسب ماندن بدن حضرت قاسم اشتباه برداشت از روایت تاریخی است؛ زیرا همانگونه که آیت الله شعرانی در ترجمه نفس المهموم، آیت الله‌ اشراقی در اربعین الحسینیه و محققین مقتل جامع تأکید می‌کنند کسانی همچون علاّمه مجلسی که نوشته‌اند بدن حضرت قاسم پایمال سُم اسب شد، در ترجمه تاریخ الامم والملوک ( تاریخ طبری ) اشتباه کرده‌اند زیرا ضمیر ذکر شده در تاریخ الامم و الملوک به عَمْرُو بْنِ سَعْدِ اَزْدِي برمی‌گردد نه حضرت قاسم؛ زیرا در ادامۀ همین گزارش نوشته شده است اسبها بدن او را پایمال کردند تا مُرد؛ هنگامی که گردوغبار فرو نشست دیدند امام حسین علیه السلام بالای سر قاسم نشسته و قاسم پاهای خود را به زمین می‌کشد. این جمله نشانگر زنده بودن حضرت قاسم است در صورتیکه متن روایت گوید کسی که بدنش پایمال سُم اسبها شد در همان لحظه مُرده است. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

آن قــدَر اسب به روی بدن قــاسم تاخت            که قد و قامت ســرو حسنش ریخت بهم

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : سعید پاشا زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : دوبیتی

از آن روزی كه خوردی بی هوا زخم            شده از گــریـه پـلـك چـشــم ما زخـم

نمانــده از تنـت چــیــزی به غیــر از           هــزار و نـهـصــد پــنـجــاه تا زخــم


************

تــو را ای یــار بــا آزار كــشــتــنــد            نه با ســرنیــزه با مسمــار كـشـتــنـد

مــــرا در گــــودی گـــــودال امـــــا            تــو را بیــن در و دیــوار كــشـتـنــد

************

تو آن عـشـقـی كه در هر سـر نیایی            تو آن داغــی كه در بــاور نـیــایــی

تو را آن گــونه در گــودال بــردنــد            كه جــز با ســم مــركب در نیــایــی

************

تو را با خــشــكی لب ذبــح كــردنـد            به پیش چــشــم زیـنب ذبــح كــردند

اگــر مــن را مــرتـب زجــر دادنــد            تـو را هــم نــامــرتب ذبـح كــردنــد

: امتیاز

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : سید محمد جوادی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در هجوم نیزه‌ها مردی به خود پیچیده‌ است            آنکـه حتّی آسمـان مانند او کم دیده است

ناله‌اش در حنجر خشکیده‌اش خشکـیده و            اشک روی گونه‌های خاکی‌اش غلطیده است


سر برهنه گیسوان خاکی‌اش در دست باد            وای من عمامه‌اش را یک نفر دزدیده است

یک نفر دارد صدایش میزند «مادر...حسین«            قلب زینب دخترش با این صدا لرزیده است

اشک‌های چشم خواهر داده او را شستشو           یک کفن از جنس سمّ اسب‌ها پوشیده است

چــنــد روزِ بعد مــردی آمده از آسـمـان           پیکــرش را در میان بوریایی چیده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به دلیل مستند نبودن شنیدن صدای حضرت زهرا توسط شمر و.... و به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

یک نفر دارد صدایش میزند «مادر...حسین«            قلب سنگ قاتلش با این صدا لرزیده است

شهادت سیدالشهدا علیه السلام ( مصیبت گودال )

شاعر : مهدی مقیمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اشک من در ماتمت از آب زمزم بیشتر            با غمت من خوش ترم آقا بده غـم بیشتر

لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت            در تمـام سال محـزونم، محــرم بـیـشـتـر


هر چه کردم در قبال تو یقین دارم کم است            کن حسابش لااقل یک خورده از کم بیشتر

هم بِحار و هم مقرّم هم لُهُوفت  خوانده ام            آن دو تا آتش به جــانم زد، مقـرّم بیشتر

اشکِ چون سیل رباب، آتش به جانش میزند            خواهرش زینب ولی با اشک نم نم بیشتر

قـامت ارباب خــم شد در کنار اکبــرش            در کنــار پیکــر عبــاس شـد خــم بیشتر

تیر سمّی حنجر ششماهه را بوسید سخت            تیـر هم از پا درآوردش ولی ســم بیشتر

شمر گفتا خنجرم بر حنجرش کاری نشد           بی اثــرتر بود هرچه می کشیــدم بیشتر

هر نفس از خیمه آتش بیشتر شعله گرفت           بازدم هم سوخت در شعله ولی دم بیشتر

هرکسی با بردن چیزی دل زینب شکست           آن یکی با بردن انـگـشت و خــاتم بیشتر

گرچه درهم بود اوضاع سر و گیسوی او           گیسوانش روی نیزه ریخت درهم بیشتر

خیزران بر لب رسید، عرش خدا بی تاب شد           مــادرش بی تاب شد قــدر مُـسـلّم بیشتر

سیلیِ محکــم همه خوردند اما دختــرش           خـورد از بین همه سیــلیّ محکــم بیشتر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

لحظه های عمر من در داخل هیأت گذشت            در تمــام سال مجنونم، محــرم بـیـشـتـر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

هم بِحار و هم مقرّم هم لُهُف را خوانده ام            آن دو تا آتش به جــانم زد، مقـرّم بیشتر

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدکلمۀ بیچاره به هیچ عنوان شایستۀ سیدالشهدا نیست

اشکِ چون سیل رباب، ارباب را بیچاره کرد            خواهرش زینب ولی با اشک نم نم بیشتر

با توجه به مستند نبودن قصۀ ساربان و تنور خولی ابیات زیر تغییر داده شد

هرکسی با بردن چیزی دل زینب شکست           ساربان با بردن انـگـشت و خــاتم بیشتر

از حکایات تنور، عرش خدا بی تاب شد           مــادرش بی تاب شد قــدر مُـسـلّم بیشتر

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

انگار کسی در نظرت غیر خــدا نیست            این مرحله را غیــر امــام الشّهـدا نیست

آئیــنه تر از روی تو خــورشید نــدیــده            این روی برافروخته جز رنگ خدا نیست


آرامِ دلــم، خـیــمه به هم ریخـتـه بی تو            برگرد که بعد از تو مرا غیر بلا نیست

با این همه لشگر چه کنی ای گـل زهرا            این دشت به جز نیزه و شمشیر بلا نیست

ای یوسفم از غارت این گرگ صفت ها            جز پیرهن کهنه تو را چاره گشا نیست

دستــی به دلــم گر بـنـهـی زنــده بمـانم            ورنه پس از این چاره به جز مرگ مرا نیست

هـرچند که دل داده ای ای مــاه به رفتن            والله که جـز ماندن تو حــاجت ما نیست

تا بر ســر معجــر نـنـهم دست اسیــری            کار تو برایم به جز از دست دعا نیست

از غارت خیمه به دلم شور عجیبی است            سجّــاد اگــر هست علمــدار وفــا نیست

ای کــاش که انــگـشـتـر تو زود درآیــد           در سنّت غــارتگــر انگشت حیــا نیست

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : جواد حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

در پــی دیــــدار روی کــیــســتــی؟            گــوئیــا در فــکــر زینب نــیــستـی

گــوئـیـا دلــتــنگ مــادر گـشـتـه ای            مات روی مــادری ســرگـشـتـه ای


غیرت الله این حـرم بی محـرم است            می روی و خواهرت بی همدم است

بوسه گـاه مصـطـفی بوسیدنی است            یاس حـلـقـومت اخــا بوسیدنی است

قـبـل از آنـکــه بـشـکـنـد آئـیـنــه ات            سینه عــریــان کن بـبـوسم سینه ات

حـرمـله در فرصت و آمادگی است             قلب تو جـای سه شعبه نیست نیست

رخـصتـی بـوســه زنـم بـر روی تو            بـوسـه ای گـیـرم من از پهـلـوی تو

نـیـزه و پــهــلــوی تــو ای وای من            دست شمـر و مـوی تو ای وای من

فکـر طفـلانت نـبـاش ای مهــربــان            من بــلاگــردانـشـان هـستـم به جان

یا اخــا دلــواپــس خــواهــر نـبــاش            بـیــقــرار غــربـت دخــتـر نــبــاش

تو به فکـر یک کفـن باش ای حسین            در پی یک پیـرهن بـاش ای حسین

کــاش می مــردم نــمی دیــدم تـو را            بـی کــس و بـی یـار بـیـن اشــقــیـا

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع بوسیدن زیر گلو و ... در هیچ کتاب معتبری نیامده است لذا ابیات زیر حذف شد

تا گـلـویـت ســالــم است ای یار من        بـوســه ای بـر من بــده دلــدار من

من مگــر کمتــر ز تیــغ و خـنجرم        تا زنــم بـوســه به حـلـقـت دلــبـرم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

یا اخــا دلــواپــس خــواهــر نـبــاش         بیــقــرار پــوشش و معـجــر نبــاش

زبانحال حضرت زینب در وداع با سیدالشهدا علیه السلام

شاعر : احسان محسنی فرد نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

میروی همراه خود جانم به میدان می بری            در قفای خویشتن جمعی پریشان می بری

گرچه امرِ بر صبوری میکنی، جانا بدان            دست زینب را سوی چاک گریبان می بری


می روی با سر به سوی نیـزه داران پلـید            پیش چشمم تا رود بر نیزه قرآن می بری

نعل مرکب های دشمن تشنه کـام سیـنه اند            بوسه گاه عشق، زیر پای عدوان می بری

باز هم دارد به دستـش حـرمله تیر سه پر            بهر آن تیر سه شعبه قلب سوزان می بری

همسفـر، سـالار زینب قـدری آهسته برو            نیمه جان گشتم تو هم این نیمه جان می بری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میروی همراه خود جانم به میدان می بری            در قفای خویشتن مـوی پریشان می بری

بیت زیر به سه دلیل دارای ایراد است و حذف شد؛ اولا موضوع ساربان مستند نیست و در کتب معتبر نیامده است، دوما انگشتر پیامبر به غارت نرفت و جزء ودایع امامت بود که به امام سجاد منتقل شد و انگشتر به غارت رفته انگشتر دیگری بود؛ سوما خاتم پیغمبران لقب پیامبر است نه انگشتر پیامبر

تا نمــاند دست خــالی ساربــان بی حیــا            خاتـم پیغمبران را ای سلیمان می بری

برگشت اسب امام حسین علیه السلام

شاعر : محمدعلی مجاهدی (پروانه) نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن قالب شعر : غزل

می آید از سمت غربت، اسبی که تنهای تنهاست          تصویر مردی که رفته ست در چشمهایش هویداست

یالش که همزاد موج ست دارد فراز و فرودی          اما فرازی که بشکوه، اما فرودی که زیباست


درعمق یادش نهفته ست خشمی که پایان ندارد          در زیر خاکستر او، گلهای آتـش شکوفاست

درجان او ریشه کرده ست عشقی که زخمی ترین ست          زخمی که ازجنس گودال، اما به ژرفای دریاست

در چشم او می سراید مردی که شعر رسایش          با آنکه کوتاه و ژرف است اما در اوج بلندا است

داغی که ازجنس لاله ست درچشم اشکش شکفته ست؟          یا سرکشی های آتش در آب و آئینه پیداست؟

هم زین او واژگون ست،هم یال اوغرق خون ست          جایی که باید بیفتد از پای زینب، همین جاست!

دارد زبان نگاهـش با خود سلام و پـیامی          گویی سلامش به زینب اما پیامش به دنیاست

از پا سوار من افـتاد تا آنکه مردی بـتازد          درصحنه هایی که امروز،درعرصه هایی که فرداست

این اسبی بی صاحب انگار درانتظارسواری ست          تا کاروان را براند در امـتدادی که پـیداسـت

: امتیاز

ترسیم مصائب عصر عاشورا و شهادت امام علیه السلام

شاعر : حبیب چایچیان (حسان) نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگرچه لشکر دشمـن، چو موج دریـا بود           ولی حسیـن چـو کـوهی هـنوز برجا بود

نـمـانــده بـود دگـر هـیـچ یک زیـارانـش           ولـی زکـثـرت دشمـن، سیاه صـحرا بود


حسین را که سلیمان، مطـیع فرمان است           از آن جماعت مور و ملخ، چه پروا بود!

دریغ! خسته روان بود و داغ دیـده بـسی           غـمیـن زمحنت آن روز و فکر فردا بود

نبـود جان به تـنـش دیگر از فـراق عـلی           شـکـسـتـه قامـتِ مـولا  ز داغ سـقّـا بـود

زدنـد حـلــقـه بــه گــرد حـســیـن، آل الله           نگین خاتم عصمت، چو مجـلس آرا بـود

وداع آخـر او بــود و خـواهـرش گـریان           که بـیـن آن هـمه دشمن، حسین تـنها بود

به خیـمه گاه عـلمـدار خـود نگـاهـی کرد           که جای خالی اش آن دم بسی هـویـدا بود

نرفته جـانب میدان به خیـمه بر می گشت           صـفـای عشـق ز سعـی حسین، پـیدا بود

چه لحظه ای؟ که گران مایه تر ز عمر جهان           چه صحنه ای؟ که غم انگیز و صبرفرسا بود

به جز خدای که داند؟ که در وداع حسین           بـه قلب زینب غـم مبـتلا، چه غـوغا بود

گرفت دامن شه را به صد هزار افسوس           چه خواهری؟ که چو مادر، حیا سراپا بود

به اشک، آتـش حسـرت نشد خموش آخر           که آب دیده چو آتـش، حرارت افـزا بود

بخواست پـیـرهنـی ـا شـود مـگر کـفـنش           یـقـین بـُوَد که در آن دم به یاد زهـرا بود

بساخت خـسرو خوبـان به پـاره پـیـرهنی          عـدوی سنگـدل! اینجا چه جای یغما بود؟

ز داغ حسرت او سوخت خـیـمـۀ شـاهی           عجب که خـیـمۀ گردون، هنوز برپا بود

«حسان» کدام گـلستـان چو بوستان حسین          هـمیـشـه غـرق گل و دلـربا و زیـبا بود؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

نبـود جـان به تـنـش دیگـر از فـراق عـلی         شـکـسـتـه پشت امامت ز داغ سـقّـا بـود

ترجمه خطبه سیدالشهدا در صبح عاشورا

شاعر : فتح الله قدسی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

عَلَم از لا مکان چون در مکان زد سبط پیغمبر          حسین آن نورِ یزدان، سرِّ سبحان، جلوۀ اکبر

جـمال کُـنت کـنزاً آشکـارا شد ز مـخـفـیـّا          شه احببت ان اَعرف، نقاب افکند از منظر


شنیدم صبح عاشورا که آن مِهرِ جهان آرا          روان شد بی کس و تنها، به رزم فرقۀ کافر

گرفت آن نقطۀ توحید جا در مرکز میدان          چو پرگارش به گرد آمد، سپاه از ایمن و ایسر

به ارشاد آن کلام الله ناطق، در حدیث آمد          به آواز جَلی فرمود: که ای قوم ستم گستر

اگر دانـیـد من نسـل کـیم، دانـیـد اصلم را          که هم ارثِ جلالت از پدر دارم هم از مادر

ریاض ارض بطحایم، بهـار گـلشن یثرب          نهال باغ زهـرایم، گـلِ بسـتان پـیـغـمبـر

بود ختم رُسُل جدّم، که پا بر عرش اعلا زد          بود دست خدا بابم، کزو بگرفت انگشتر

به دیــوان بـقــا شـیــرازۀ اوراق امکـانـم          ز جـمع آفـریـنـش فَردم و ایجاد را دفـتر

دو گیتی را منم آمر، فَلَک بر دور من دائر          مَلَک از خدمتم فاخر، جهان را حضرتم مَفخَر

قلوب اهلِ بینش را منم مطلب، منم مقصد          سرای آفریـنش را، منم زینت، منم زیور

ز چهرم مِهر نورانی، سر اندر مِهرِ من فانی          کنم از نور پیشانی، جمال صبح را انور

فنا را چون شدم سالک، بقـا را آمدم مالک          دو عالم غـیر من هالک، منم وجه الله اکبر

دو گیتی عبد ومن شاهم، خدا بخشیده این جاهم          حسینم، صبغة اللهم، نه رنگ احمر و اصفر

حقـیقـت کعبۀ دلها، طوافِ کوی من باشد          که در حولش بود طائف، منا و مکّه و مشعر

شمـا آخَـر مسـلمانـیـد، می دانـید مهـمـانم!          ره آب از چه بر من بسته اید ای بی حیا کافر

خدا را گر مسلمانـید و من آخَر مسلمانم!          دریغ از آب مهمان را، ندارد هیچ بد گوهر

نگشت این گفته ها نافذ، برآن کفارسنگین دل          نشد این پندها راسخ، بر آن جمعـیّت منکر

بسان حلقه از هر گوشه بگرفته  گردش را          به دان تنگی که صرصر را نبود از هیچ سو معبر

یکی رمحش به پهلو زد، یکی شمشیر بر بازو          یکی زد بر دلش پیکان، یکی بر سینه اش خنجر

نبودی غـیر تـسـلـیـماً لأمـر الله گـفـتارش          در آن ساعت که می زد تیرها بر پیکرش نشتر

رضا وصبر وسلمی از وجودش درشهود آمد          که گاه امـتحان ظاهـر نشد از هـیچ پـیغمبر

تحمّل کرد در عـالم، چنان کـوه بلائی را          که از یک پاره اش گردید پشت اولیا چنـبر

اگربرقی به جستی زین بلا البرزِ امکان را          چنان بر خویش لرزیدی که طفل ازغرّش تندر

خلیل حق اگر مجروح دیدی حلق اصغر را          پسر بگذاشتی خود را نهادی کارد بر حَنجَر

بجای ماه با نـاخن، نبی بشکـافـتی دل را          بدیدی منشق از شمشیر، اگر فرق علی اکبر

شنیدی این مصیبت را، گراز روح القدس، یسی          گزیدی بطن مریم را، نزادی هرگز از مادر

اگر رشحی از این طوفان،گرفتی نوح را برجان          ز بیم انداختی خود را، به قَعر لُجّة اخضر

نسیمی گر وزیدی بر سلیمان زین مصیبت ها          چنان بگریختی از وی، که خیل پشّه از صرصر

گر این بارامانت را فلک بردوش می کردی          چنان پشتش خم آوردی، که سودی روی بر اَغبَر

از این بحر بلا گر قطره ای می ریخت بر موسی          نهان می شد در آب نیل یا در اشکم اژدر

اگر ایّوب را بودی خبر از حال سجادش          نمی خواندی دگر خود را، ز قوم صابرین اصبر

گر این خونین کواکب،آمدی درخواب یوسف را          بخفتی تا ابد از خوف این تعـبیر در بستر

گراین بحر قضا یک لطمه می افکند یونس را          ز خوف اندر دل ماهی، نهان می گشت تا محشر

زبام ای طاس کیهان، طشت زرّینت نگون گردد          سر از سرّ خدا برداشتی، هشتی به طشت زر

جهانا این چه عدوان است، رویت نیلگون گردد          جمال الله را سیـلی زنی، بر چهرۀ دخـتر

خیام آل عـصمت را به باد سوختن دادی          چرا نگرفته آتش در تو ای خرگاه نه چادر

ز داس ماه نو ای آسمان دستت قلم گردد          که بدرودی گلستان نبی را لاله و عـبهـر

چنین بوده است کردار جهان پیوسته با نیکان          « فوادا» گر به نیکان عشق داری از جهان بگذر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عَلَم از لا مکان چون در مکان زد سبط پیغمبر        حسین آن نورِ یزدان، نار امکان ،جلوه اکبر

شنیـدم عصر عاشورا کـه آن مِهـرِ جهان آرا          روان شد بی کس و تنها، به رزم فـرقۀ کافر

ترجمه خطبه سیدالشهدا در صبح عاشورا

شاعر : ناصر زارعی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

ای دل امشب این روایت گوش کن           جرعه ای از جام حقّ می، نوش کن

مـی بنوش از جام سبـط مصـطـفی           پـور آن ســاقـی کــوثـر، مـرتـضـی


خـواهـمت گـویـم ز مـعـراج کـسی           مصـطـفی هـم فـخـر آن دارد بـسـی

پیک حـقّ ایـنجـا ندارد هـیـچ دست           ذات حقّ خود صحنه گردان گشته است

صبـح عـاشوراست یـا یـوم النّشور           رشـک بـر ایـنـجـا بَـرَد وادی طـور

بهر خـطبـه خـواندن آن خـون خـدا           رفـت بــر پـشـت بُـــراق کـــربـــلا

رو بـه دشـمـن ، داد آنــان را نـــدا           تـا هــدایـت یــابـــد آن قــــوم دغـــا

لــیـک آن نــامــردمـان بــی حــیــا           هـلــهـلــه کـــردنــد از  رویِ جــفــا

تا مـبـادا حـرف حـّق در گـوششان            راه یـابــد، تــلـخ گـردد نـوشــشــان

گفت ازچـه حرف حقّ را نشنـوید؟           جُـز هـدایت نیست حـرفم، بشـنـویـد

یــار مــن آزاده و دشــمـــن  ذلـیـل           گـوش نـسـپـاریـد بـاشد، ایـن دلـیــل

هـم شکـم هـاتـان بُـوَد پُـر از حـرام           هـم به دل مُـهـر قـسـاوت، والـسـلام

عاقـبت مجبـور گـشتـند آن وحوش            سـر به زیر انداخته، گشته خـمـوش

کـان رحـمـت، بعـدِ حـمـد کـردگار            بـا عـدو فـرمـود، قـبـل از کـار زار

ایـن مـنـم سـبــط نـبـی مـصـطـفـی           هــم عــزیــز بــارگــاه کــــبــــریـــا

بـاب ایــمــانم، چــو پــور حــیـدرم           زاده ی زهــرا بـه کــوثـر کــوثــرم

خــازن عـــلــم خـــدا، رکــن بــلاد           حـافــظ ســـرّ خــدایــم، ای جــمــاد

آمـدم چـون دعــوتـم بـود از شــمـا           نــامـه هـا دادیــد، ای مـــولا، بــیــا

مـرگــتــان بــادا کـه در وقـت بــلا           می کـنـیـد ازمـا طـلـب یـاری، چرا؟

حـال بـا تــیـغـی کـه بـایـد بـی ریـا           یـارِ مـن می بـود و بـر خـصم شـمـا

راه مـن را  از جـفـا سـد کـرده ایـد           آتـــش کـیــن بـهـــرِ مـن آورده ایـــد

بـوده ایـن نــیـرنـگ در ذات شـمـا            خـو بر آن بـگرفتـه اید، آخـر چـرا؟

جـمعـتـان اینجا به نفـع دشمن است           هم عـلـیـه دوستـانی چـون من است

کـی بُـوَد امــیــد بـر ایـن نـاکـسـان           از عـدالـت نـیـست ایـنـان را نـشـان

ای گـنـه کاران و نـوکر بر خـسان           پیـروان مکر و شیـطـان، هر زمـان

هــم رهـا کـردیـد قـــرآن مــبــیــن           هـم شـکسـتـه سـنّـت احـمـد، چـنـیـن

چون ملخ دین را به غارت می برید           هـــمـچــو پــروانـــه  درون آذریـــد

پـس بــدانــیـد، ایـن زنـا زاده مــرا           کـرده تـعـیـیــن عــزّت و ذلّـت، لـذا

ذلّـت از مــا دور مـی بـاشـد یـقـیـن            پـس شـهـادت را پـذیـرم این چـنـین

بـا هـمـیـن یــاران انـدک بـا شــمـا            جـنـگ خـواهـم کـرد من بـهـر خـدا

چون شهادت بهتر ازهر زندگی ست           شرط، تسلیـم و رضـا در بندگی ست

بـوده ام هـمـواره من تـسلـیم دوست           هرچه از او می رسد بر من نکوست

زین سـخـن گریـان شده اهـل حـرم           گـفــت مـــولا: ای عـــلــیِّ اکــبــرم

بـا عـمـو رو آوریـد بـر خـیـمـه هـا           مـرهــمـی بـاشـیـد بــهــر نـالـه هـــا

بـار دیـگـر گـفـت : بـعـدِ قـتـل مـن           سـخـت گـیـرد بـر شـمـا حــیّ زَمَـن

گـشـته سرگردان چو سنگ آسیـاب           زیـن جـنـایت تـا ابـد در اضـطراب

من توکّـل می کنـم بر لـطف دوست           چون دو عـالم در یـدِ فـرمان اوست

ربِّ مـن بــاشـد بـه راه مـسـتـقـیــم           بـوده ام هــمـواره در ایـن ره مـقـیـم

قصّه کوته کن چو ساعاتی گـذشت           پیـکر خـورشید هم در خـون نشست

از تـنـش هر گـوشـه ای مانده نشان           وز ستـم رأسـش چنان شد بر سنـان

عـقـل می گـفـتـا، معـراجش چسان؟           مـمکـن آیـد بـا چـنیـن حـال و بـیـان

هـم تـمام کـربـلا در این سـبـوسـت           هم که جـان زیـنـبش  دنـبـال اوست

هـاتـفی گـفـتـا خـمـوش، با ایـن نـدا           عـــرش را آورده انــد در کــربـــلا

: امتیاز
نقد و بررسی

متن خطبه: امام سوار بر شتر (و به نقلی دیگر اسبشان) شدند و از لشکر عُمَرِبْنِ سَعد خواستند كه ساكت شوند؛ ولى ساكت نشدند و كار به جائى رسيد كه امام فرمودند: واى بر شما! چه مانعى دارد كه ساكت شده و سخنم را گوش كنيد؟ جُز اين است كه شما را به راه هدايت دعوت می كنم؟ كسى كه از من اطاعت كند، هدايت مىشود و كسى كه نافرمانى کند، هلاك و كافر خواهد شد. شما از من اطاعت نمىكنيد و سخنـم را گوش نمي‌دهيد. فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُم؛ زيرا شكم‏ هایتان از حرام پُر شده و به قلب‏هاى شما مُهر (قساوت) زده شده است. واى بر شما! آيا ساكت نمىشويد! آيا نمىشنويد! لشكر کوفیان همديگر را سرزنش كردند و گفتند به سخنش توجّه كنيم. از این‌رو ساكت شدند. امـام بعد از حمد و ستايش و صلوات بر حضرت رسول و ملائكه و پيامبران و بعد از یادکرد جايگاه و نسبتشان با پيامبر؛ يادآوري كردند و متذکّر شدند که شما برایم نامه نوشتید که من آمدم و فرمودند: تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً ! حِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَالِهِينَ فَأَصْرَخْنَاكُمْ مُوجِفِينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً لَنَا فِي أَيْمَانِكُمْ وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَاراً اقْتَدَحْنَاهَا عَلَى عَدُوِّنَا وَ عَدُوِّكُمْ وَ عَدُوُّنَا. فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً لِأَعْدَائِكُمْ عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ ؛ مرگ برشما باد! آيا شما در حال گرفتاري از ما ياري مي‌خواهيد؛ ولي با شمشيري كه به خاطر سوگندتان، بايد براي ياري ما از آن استفاده كنيد، بر روي ما مي‌كشيد و آتشي براي ما آماده كرديد كه بايد براي دشمن ما و دشمن خودتان مي‌افروختيد. امروز شما ضد دوستان و به نفع دشمنان خود گرد آمده‌ايد، حال آنكه نه عدالتی را برپا كرده‌اند و نه اميد تازه‌ای در كمك به آن‌ها هست. فَهَلَّا لَكُمُ الْوَيْلَاتُ تَرَكْتُمُونَا وَ السَّيْفُ مَشِيمٌ وَ الْجَأْشُ طَامِنٌ وَ الرامي الرَّأْيُ لَمَّا يُسْتَحْصَفْ وَ لَكِنْ أَسْرَعْتُمْ إِلَيْهَا كَطَيْرَةِ الدَّبَي وَ تَدَاعَيْتُمْ إِلَيْهَا كَتَهَافُتِ الْفَرَاشِ فَسُحْقاً لَكُمْ يَا عَبِيدَ الْأُمَّةِ وَ شُذَّاذَ الْأَحْزَابِ وَ نَبَذَةَ الْكِتَابِ وَ مُحَرِّفِي الْكَلِمِ وَ عُصْبَةَ الْآثَامِ وَ نَفَثَةَ الشَّيْطَانِ وَ مُطْفِئِ السُّنَنِ! أَ هَؤُلَاءِ تَعْضُدُونَ وَ عَنَّا تَتَخَاذَلُونَ أَجَلْ وَ اللَّهِ غَدْرٌ فِيكُمْ قَدِيمٌ وَشَجَتْ إِلَيْهِ أُصُولُكُمْ وَ تَأَزَّرَتْ عَلَيْهِ فُرُوعُكُمْ ! فَكُنْتُمْ أَخْبَثَ ثَمَرٍ شَجًا لِلنَّاظِرِ وَ أُكْلَةً لِلْغَاصِبِ! أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ! يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَطَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ! أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَةِ النَّاصر؛ واي بر شما! ما را رها كرده و حتّي شمشيري در راه ما نزديد و در دفاع از ما رأي محكمي اتّخاذ نكرديد. شما مانند «ملخ» با عجله وارد اين كار شديد و مثل «پروانه» خودتان را در اين آتش انداختيد. از رحمت خدا دور باشيد، اي نوكرهای ديگران و اي طرد شدگان از مردم! اي ترک کنندگان كتاب خدا ! اي كساني كه كلام خدا را تحريف كرديد! اي گروه گنهكار! اي پيروان شيطان! اي خاموش كنندگان سنت‌هاي پيامبر! آيا اين‌ها را كمك كرده و ما را تنها می گذاريد؟ آري، به خدا قسم! اين حيله و نيرنگ از قديم در شما بوده و همه شما به آن خو گرفتيد! شما مانند ميوه خبيثي هستيد كه در گلوي باغبان خود گير مي‌كنيد؛ ولي دزدان به راحتي آنان را مي‌خورند. بدانيد كه اين زنازاده، فرزند زنازاده (ابن‌زياد) من را بين دو كار قرار داده است: يكي عزّت و ديگري ذلّت و هيهات كه ما ذلّت را بپذيريم! خـداوند، پـیامبر، مؤمنان و همه پاکان و جان‌های با عزّت، به ما اجازه نمی‌دهندکه مطیع مردمان پست شویم؛ دنیا را بر شهادت شرافتمندانه ترجیح نمی‌دهم! بدانیدکه با همین خاندان کم و یاران اندک با شما می‌جنگم. سپس اشعاری از فَرْوَةَ بْنِ مُسَيْكٍ مُرَادِي را خواندند؛ در این هنگام صدای گریه و شیون از خیام اباعبدالله بلند شد و امام، حضرت ابالفضل و حضرت علی اکبـر را فرستادند که به زن‌ها بگوینـد آرام بـاشند.

امام در ادامه افزودند: ثُمَّ ايْمُ اللَّهِ! لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلاَّ كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَـدُورَ بِكُـمْ دَوْرَ الرَّحَـى وَتَقْـلَقُ بِكُمْ قَـلَـقَ الْمِحْـوَرِعَهْدٌ عَهِـدَهُ إِلَـيَّ أَبِي عَنْ جَـدِّي . « فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكاءَكُمْ ثُمَّ لا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْـكُمْ غُمَّـةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لا تُنْظـِرُونِ» « إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَ رَبِّكُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ به خدا قسم! بعد از كشتن من فقط به اندازه سوار شدن بر يك اسب در اين دنيا خواهيد ماند و مثل سنگ آسياب، سرگردان مي‌شويد و مانند ميلة يك محور، گرفتار اضطراب مي‌شويد. اين خبري است كه پدرم از جدّم به من داده است. برويد و با همدستان خود جمع شويد تا چيزي پنهان نماند. سپس به من حمله كنيد و به من مهلتي ندهيد؛ من بر پروردگار خود و شما، توكّل مي‌كنم كه همه موجودات زیر قدرت اوست. به درستي كه خداي من بر صراط مستقيم است.

 امام در پايان خطبه این‌گونه دعا فرمودند: اللَّهُمَّ ! احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ فَيَسُومَهُمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً ! فَإِنَّهُمْ كَذَّبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ؛ خدايا ! باران رحمت خود را بر اين قوم نازل نفرما و آن‌ها را گرفتار قحطي مثل زمان يوسف گردان و جوان ثقيف را بر ايشان مسلّط ساز تا به آنان مرگ را بچشاند؛ كه اين گروه ما را تكذيب و خوار كردند. تو پروردگار مايي و بر تو توكّل مي‌كنيم و به سوي تومي‌آييم، بازگشت همه چيز به سوي توست